
برخی روایات شهادت امام هادی علیه السلام و کرامات ایشان
منبع: زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام ( ترجمه جلد 50 بحار الأنوار) ؛ ؛ ص176 به بعد
1. ارشاد مفيد- حضرت أبو الحسن ثالث در صريا (كه از دهات اطراف مدينه است) روز نيمه ذى حجه در سال 212 متولد شد و در سامرا ماه رجب سال 254 از دنيا رفت و چهل و يك سال داشت.
متوكل آن جناب را بمأموريت يحيى بن هرثمه از مدينه بسامرا آورد در همان شهر ماند تا از دنيا رفت. مدت امامت آن جناب 33 سال بود مادرش كنيز فرزند دارى است كه سمانه نام داشت.
2. ارشاد- ص 313- محمّد بن يحيى از صالح بن سعيد نقل كرد كه گفت خدمت حضرت ابو الحسن عليه السّلام رسيدم روزى كه وارد سامرا شد عرضكردم فدايت شوم سعى دارند بهر وسيله هست نور شما را خاموش كنند و در باره شما اهانت نمايند چنانچه ملاحظه مىفرمائيد در كاروانسراى گدايان شما را جاى دادهاند.
در اين موقع روى بمن نموده گفت: نگاه كن پسر سعيد، با دست اشاره نمود ديدم باغهاى بسيار زيبا و جويهاى جارى و حوريه و غلمان كه چون در شاهوارى هستند در آن باغها مىخرامند چشمهايم خيره شد و در شگفت گرديدم فرمود:
ما هر جا كه باشيم اين وضع بر ايمان آماده است در كاروان سراى گدايان نيستيم.
تا زمانى كه حضرت هادى در سامرا بود در ظاهر خيلى مورد احترام قرار داشت اما متوكل پيوسته در فكر چارهاى بود كه ايشان را بهر نيرنگ هست از ميان بردارد ولى فرصت نمىيافت. داستانهاى زيادى با ايشان دارد كه موجب طولانى شدن كتاب مىگردد.
امام عليه السّلام معجزات و دلائلى از خود نشان داد كه اگر بخواهم تمام آنها را نقل كنم از مقصد باز مىمانم.
آن جناب در ماه رجب سال 254 از دنيا رفت و در خانه خود در سامرا دفن شد. فرزندانش يكى ابو محمّد حسن بن على بود كه امام بعد ايشان است و ديگران حسين و محمّد و جعفر و دخترش عايشه. ده سال و چند ماه در سامرا سكوت داشت و در آن وقت 41 سال داشت.
3. كافى- ج ص 497- حضرت هادى چهار روز به آخر جمادى الآخر سال 254 در سن چهل و يك سال و شش ماهگى يا چهل سالگي بنا بروايت ديگر كه در تاريخ تولد ايشان نقل شده از دنيا رفت متوكل آن جناب را بهمراهى يحيى بن هرثمه از مدينه بسامرا آورد و در همان جا از دنيا رفت و در خانه شخصي خويش دفن شد.
4. در روضة الواعظين مينويسد: سه شب از ماه رجب سال 254 گذشته بود هنگام ظهر از دنيا رفت در آن موقع چهل و يك سال و هفت
5. دروس- مادرش سمانه بود نيمه ذيحجه سال 212 در مدينه متولد شد و در سامرا روز دوشنبه سوم رجب سال 254 از دنيا رفت و در منزل خود مدفون گرديد.
6. مسعودى در مروج الذهب مينويسد: كه از علي بن محمّد پيش متوكل سعايت كردند كه در منزل خود كتابها و اسلحه زيادى از شيعيان خود كه اهل قم هستند جمع كرده و تصميم خروج دارد گروهى از تركها را فرستاد و شبانه بخانه امام حمله بردند ولى چيزى نيافتند آن جناب در ميان اطاق در بستهاى بود و لباسى پشمين بر تن داشت كه روى شن و ريگ نشسته بود توجه بجانب خدا داشت و قرآن ميخواند.
با همين حال ايشان را پيش متوكل بردند گفتند در خانهاش چيزى نيافتيم رو بقبله نشسته بود و قرآن ميخواند. متوكل مشغول شراب خوردن بود موقعى امام وارد شد كه جام در دست متوكل بود همين كه چشمش بايشان افتاد ترسيد و احترام كرد آن جناب را پهلوى خود نشاند و جامى كه در دست داشت بايشان تعارف كرد، فرمود بخدا گوشت و خون من آلوده شراب نشده مرا معذور دار متوكل گفت: برايم شعرى بخوان فرمود: من زياد شعر از حفظ ندارم. گفت:
چارهاى نيست بايد يك شعرى بخوانى. اين اشعار را همان طور كه پيش متوكل نشسته بود خواند:
باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم
غلب الرجال فلم تنفعهم القلل
و استنزلوا بعد عز من معاقلهم
و اسكنوا حفرا يا بئسما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم
اين الاساور و التيجان و الحلل
اين الوجوه التى كانت منعمة
من دونها تضرب الاستار و الكلل
فافصح القبر عنهم حين ساء لهم
تلك الوجوه عليها الدود تقتتل
قد طال ما اكلوا دهرا و قد شربوا
و اصبحوا اليوم بعد الاكل قد أكلوا
متوكل شروع بگريه كرد بطورى كه از اشك چشمش ريش او تر شد حاضرين نيز بگريه افتادند مبلغ چهار هزار دينار تقديم بامام كرد و با احترام ايشان را بمنزل خود فرستاد.
كراجكى در كنز الفوائد مينويسد: كه متوكل جام را بر زمين زد و آن روز عيش او منغص گرديد.
7. نقل شده كه بمتوكل گفتند: ابو الحسن علي بن محمّد بن علي اين آيه را يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ تفسير باولى و دومى ميكند، پرسيد چطور ما اين مطلب را ثابت كنيم گفتند او را بخواه و از تفسير همين آيه در مقابل مردم سؤال كن اگر همان طور تفسير كرد مردم كارش را خواهند ساخت و بحسابش ميرسند اگر بر خلاف آن معنى كرد پيش دوستان و اصحاب خود رسوا مىشود متوكل قاضيان و بنى هاشم و اشخاص برجسته را خواست و در حضور آنها سؤال كرد.
حضرت امام علي النقى عليه السّلام فرموده: منظور از اين آيه دو نفر هستند كه خداوند نخواسته نام ايشان را ببرد بكنايه فرمود: اگر امير المؤمنين مايل باشند پرده بردارند از چيزى كه خداوند بر آن پرده كشيده اشكالى ندارد متوكل گفت: نه، ميل به چنين كارى ندارم.
8. مناقب- سلمه كاتب گفت متوكل خطيبى داشت بنام هريسه روزى خطيب باو گفت هيچ كس مثل خودتان بر ضرر شما كار نميكند آن طور كه در باره على بن محمّد ميكنى هر كس اينجا هست او را احترام و خدمت ميكند خدمتكاران پرده را هم بالا ميزنند. متوكل دستور داد پرده را بر ندارند ولى مأمور گزارش چنين نوشت كه على بن محمّد وارد شد هيچ كس برايش پرده برنداشت اما بادى وزيد كه پرده را بالا برد وارد گرديد و خارج شد متوكل دستور داد بعد از اين پرده را بردارند ما علاقه نداريم باد پرده را برايش بالا بزند.
صالح بن حكم بياع سابرى گفت: من واقفى مذهب بودم اين جريان را كه برايم حاجب متوكل نقل كرد او را مسخره كردم ناگاه حضرت ابو الحسن خارج گرديد لبخندى بصورت من زد بدون اينكه سابقهاى با هم داشته باشيم بمن فرمود: صالح! خداوند در باره سليمان ميفرمايد: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ پيامبر و جانشينان او در نزد خدا از سليمان گرامىترند شك و ترديد من در باره امامت رفع شد ديگر مذهب واقفى را رها كردم.